طوبی

  • خانه 
  • تماس  
  • خانه 

طلبه در کلام امام (ره)

27 اردیبهشت 1391 توسط طوبی

ای عزیز! شیطان تو را وسوسه نکند و به آنچه داری قانع ننماید قدری حرکت کن و از صورت  بی مغز و قشر بی درد تجاوز نما وزمام اخلاق خود را …..تحت مطالعه و مراقبت قرار بده….فرضن که از عرفا کسی را به بزرگی نمی شناسی، از علمای بزرگ معرفت و اخلاق  از انها که پیش همه علما مسلمند پیروی کن. مس.لیت شما خیلی سنگین است وظایف شما غیر از وظایف عامه مردم است، چه بسا اموری که برای عامه مردم مباح است، برای شما جایز نیست و ممکن است حرام باشد.مردم ارتکاب بسیاری از امور مباحه را از شما انتظار ندارند،چه رسد به اعمال پست و نامشروع که اگر خدای ناخواسته از شما سر بزند مردم را نسبت به اسلام و جامعه روحانیت بدبین می سازد.

(ملت انتظار دارند که شما روحانی و مودب به اداب اسلامی باشید،حذب اللهی باشید. از زرق و برق زندگی و جلوه های ساختگی آن بپرهیزید.)

( شما روحانیون که داعیه ی پیروی از حضرت امیر المومنین(ع) دارید، لااقل در زندگی آن مرد بزرگ کمی مطالعه کنید. ببینید واقعا هیچ گونه پیروی و مشایعتی از آن حضرت می کنید؟ آیا از زهد، تقوا، زندگی ساده و بی آلایش آن حضرت چیزی می دانید و به کار می بندید؟)

باید بیش از پیش پارسا شوید و از حطام دنیا رو برگردانید. شما آقایان باید خود را برای حفظ امانت  الهی مجهز کنید، امین شوید،دنیا را در نظر خود تنزل دهید.البته نمی توانید مثل حضرت امیر(ع) باشد که می فرمود: دنیا در نظر من مثل (عفطه عنز) است. لیکن از حطام دنیا  اعراض کنید.

” در کیفیت تحصیل هر چه بروید سراغ تجملات- انشااله نمی روید- از علومتان کاسته می شود.آنهایی که این کتاب های قطور و پر ارزش را نوشته اند، زندگیشان نیز یک زندگی طلبگی بود…مثل شیخ انصاری…”

روحانیون باید ساده زندگی کنند.آن چیزی که روحانیت را پیش برده تا حالا و حفظ کرده است ،این است که  ساده زندگی کرده اند.آنهایی که مشاء آثار بزرگی بودند در زندگی، ساده زندگی کرده اند انهایی که در بین مردم موجه بوده اند که حرف آنها را می شنیدند،اینها ساده زندگی کرده اند.

… هر چه بروید به سراغ اینکه  یک قدم بردارید، برای اینکه خانه تان بهتر باشد، از معنویت تان به همان مقدار، از ارزشتان به همان مقدار کاسته می شود ارزش انسان به خانه نیست، به باغ نیست، اگر ارزش انسان به اینها بود، انبیاء باید چنین کاری می کردند…ارزش انسان به این نیست که هیاهو داشته باشد، یک اتومبیل کذا داشته باشد، یک رفت و آمد زیاد داشته باشد ارزش روحانیت به این نیست که یک بساطی داشته باشد، یک دفتر و دسکی داشته باشد.

” شیخ انصاری را بسیاری شنیده اند چه وضعی داشته است، اگر نبود آن وضع، نمی توانست آن شاگردان بزرگ را تربیت کند، و نمی توانست آن کتاب های ارزنده را تحویل جامعه بدهد”

صاحب جواهر چنان کتابی نوشته است که اگر صدنفر بخواهند بنویسند، شاید از عهده آن بر نیایندف و این یک کاخ نشین نبوده است

….یک منزل محقر داشت و در یک اتاقش به دالانی باز بود که از آن نسیم گرمی می وزید و ایشان مشغول تحریر جواهر بود از یک ادمی که علاقه به شکم، شهوات، مال و منال و امثال این ها دارد، این کارها بر نمی آید طبع قضیه این است که نتواند

 نظر دهید »

حرف آخر

24 اردیبهشت 1391 توسط طوبی

اصلا نگران من نباش

کار خودت را بکن

شاد باش، بخند،بی خیال غم های من زندگیت را بکن. سعی کن نگاهت به من و مثل منها نیفتد که روز خوبت با تصویر بد من خراب شود. من هم سعی می کنم در مسیر دنیای تو نباشم. می دانی که هر کسی دنیای خودش را دارد. اینجا به اندازه کافی جا هست که من هم گوشه ای در آن برای خودم پیدا کنم. تو به اسمان نگاه کن و دنبال ستاره ات باش، من هم روی زمین دنبال چکیده های دست این و آن می گردم .

چند روز که بیشتر نیست. وقت خیلی کم است. برای من نه؛ برای خودت می گویم.من که اینجا دلبستگی ندارم به آن چیزهایی که تو دل به آن بسته ای ولی تو…

کاش می شد من هم مثل تو بی خیال فردا باشم و بی غم حساب و کتاب.

نمی دانم چرا هر چه بیشتر به دور و برم نگاه می کنم از فردایی که نیامده بیشتر می ترسم. می ترسم از جواب هایی که باید بدهم. گاهی حس می کنم همه ته دلشان می دانند. می دانند که باید بترسند ولی بعضی وقتها بعضی اتفاقها بعضی آدمها را به فراموشی وا می دارد.

می گویند آن روز خیلی چیزها فرق دارد. شاید اوضاع من و تو هم مثل امروز نباشد. این طرف من و تو فرق داریم ولی از خط که رد شویم…

نمی دانم تو مرا چطور می بینی و برایم چه آرزو می کنی اما من که این طرف دستم از دنیا خالی است، برای روزهایی که از خط دنیا رد می شوی دعا می کنم . کاش آن طرف هم مثل امروز شاد باشیم.کاش کسی از تو نپرسد که چرا دیگران دور و برت را ندیدی . کاش کسی به این(اعضای یک پیکر) بودنت طعنه نزند.

کاش انجا با هم دوست باشیم. کاش آنجا تو هم مرا ببینی. کاش فرصت بشود که یک روز به تو بگویم که دوستی تو را خیلی دوست تر از ترحم کردنت داشتم. کاش دنیا آنقدر مجال بدهد که ما با هم دوستی کنیم. کاش مرا ببینی؛ مرا با لبخند ببینی. کاش ….. بی خیال

گفتم که….

                    اصلا نگران من نباش.

 

 3 نظر
03 اردیبهشت 1391 توسط طوبی
 نظر دهید »

بانو سلام!

03 اردیبهشت 1391 توسط طوبی

بانو سلام! از انتها شروع می کنم; مدتی است به این پرسش می اندیشم و هر چه بیشتر فکر می کنم کمتر پاسخ می یابم. چگونه بگویم، از صبح فرشته های ملکوت با بالهای آسمانی خود اشک های  فرزندان تو را از چهره می زدایند.برکت خانه تو در ازدحام نفس گیر ظلم زمینیان به فراموشی سپرده شده است و جان به سلامت بدگان از جهل دیر پای انسان چه ساده نمک خوردند و نمکدان شکستند. دست های مهربان تو توان در آغوش گرفتن گل های باغ رسول را ندارند و امان از چشم های تو بانو که نه تاب گریستن دارند و نه تاب نگریستن. حالا که کودکان گردتو حلقه زده اند،حالا که قلب های کوچکشان در مشت گره شده تو و پهلوی کبودت می تپد،مثل آن روزها با زبان راز و با نگاهی دل نواز با علی(ع) صحبت کن.

من نفهمیدم کی روزگار را با علی(ع)مرور کردی،کی تاریخ را ورق زدی،تاریخی که از لحظات مظلومیت تو تا پایان اسارت زینب ادامه داشت. من زمینی ام بانو آن قدر که نفهمیدم گریه های علی(ع)یعنی چه. نمی دانم به داغ دوری ات  گریه می کرد یا شوق دیدارت با رسول الله را به سور نشسته بود؟

هر بار که با نیازی به درگاه تو آمدم مظلومیت علی(ع)،معصومیت حسن(ع)، شجاعت حسین(ع) و بزرگی علی اصغر(ع) شرمنده ام کرد; چرا که اگر تا ابد هم به نیت تعزیت به درگاه تو بیایم داغ دل و زخم جگر تو را مرهم نگذاشته ام.

در کوچه ها که می گردم عطر یاس و شمیم سحر انگیز شب بوی دیوار گلی خانه ات مستم می کند.هنوز عطری جان فزاتر از نام تو و غمی جان گدازتر از زخم تو نیافته ام.

اگر دستم به دامن مزار تو می رسید، تکیه گاهی برای عقده گشودن و پناه گاهی برای مرثیه خواندن داشتم.اسطوره جاودانه نجابت!خاتون خلوت عاشقانه علی(ع)و پناه جاوید رنج پدر!هر چه می جویم، زنی به شکوه و بزرگی تو نمیابم و نه حتی چند زن که جمع نقاط مشترکشان تو باشی. این بار به حضور تو آمدم نه از سر نیازريا، که دست رحمت تو همیشه گشوده است و بی آنکه بخواهم به من نظر کردی،این بار آمد ه ام تا پاسخ سوالم را بیابم. بانو شادباش بگویم که به دیدار پدر رفته ای یا تسلیت بگویم که از خانه علی(ع) پر کشیدی؟

شرنگ تلخی دوری از فرزندان به شیرینی شهد شهادت و دیدار با رسول الله گوارایت باد.

                                                                                                شمیم یاس/ ش 51

 

 3 نظر

علی بر مزار زهرا(س)

03 اردیبهشت 1391 توسط طوبی

از هجر تو یا زهرا می سوزم و می سازم

ای دخت شه بطحا می سوزم ومی سازم

ای مونس و غمخوارم ای شمع شب تارم

من بی کس و بی یارم می سوزم و می سازم

مردم همه در خوابند الا من افسرده

در کنار قبر تو می گریم ،و می نالم

ای طائر پر بسته،رفتی و به دل خسته

با پیلوی بشکسته،ای مرغ خوش الحانم

دیگری نخوری سیلی،رویت نشود نیلی

از ضربت آن سیلی،می سوزم و می سازم

برگو چه کنم یا رب، با درد دل زینب

رفتی  توومن امشب می سوزم و می سازم

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

طوبی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس